اغلب اوقات وقتی از یادگیریِ بهتر صحبت میکنم، تلاشم این است که بر عادات طولانی مدت تمرکز کنم. طی ماهها و سالها عادتهای خوب ایجاد کنید تا در بقیهی زندگی به شما کمک کنند، حتی اگر در این راه دچار لغزش شوید، بازگرداندن عادتهای قدیمی سادهتر از ایجاد عادتهای جدید است. با این حال، گاهی این امکان فراهم نیست. شما یک آزمون بزرگ یا ضربالاجلی دارید که باید مطالب زیادی را به سرعت یاد بگیرید.
نقطهی قوت استراتژی من این است که بر خلاف روشی است که اغلب افراد برای یادگیری مطالب دشوار همراه با ضربالاجل اتخاذ میکنند و در نتیجهی آن با تنبلی یا خستگی از پا درمیآیند.
رویکرد معمول دانشجو به یک ضربالاجل نزدیک گاهی این چنین است: خودت را مجبور کن که تمام وقت در کتابخانه باشی، تمام فعالیتهای اجتماعی و تفریح را حذف کن، خودت را برای وقت تلف کردن یا پرت شدن حواست سرزنش کن.
خیلیها از این الگو به دلیل اینکه موجب بهبود و تقویت روند مطالعه میشود استفاده میکنند. وقتی حواستات پرت میشود، خودتان را وادار میکنید تا سختتر درس بخوانید و زمان بیشتری برای مطالعه بگذارید. این کار شما را بیشتر خسته میکند و حواستان راحتتر پرت میشود و به دلیل عذاب وجدان ناشی از آن، مدت بیشتری خودتان را برای درس خواندن منزوی میکنید. این کار معمولا تا جایی ادامه پیدا میکند که یا با کارآیی با سطحی بسیار پایین عمل میکنید یا خسته میشوید و دست از مطالعه برمیدارید.
آنچه فهمش برای این دانشجویان سخت است، این است که آنها میتوانند با صرف زمانی کمتر، بیشتر یاد بگیرند.
کلید این روش ساده است: تعیین دقیق ساعتهای مطالعه، اما با کیفیتی بالاتر.
سه گامی که در ادامه با جزئیات بیشتری توضیح داده میشوند، عبارتند از:
اولین اشتباه، این باور است که میتوانید بیوقفه درس بخوانید. این وسوسهای خطرناک است و هر چه امتحان بزرگتر یا ضربالاجل نزدیکتر باشد، راحتتر در این دام میافتید.
قرار نیست میزان بهینهی ساعات مطالعه کوتاه یا تفریحی باشد. اگر میخواهید سخت درس بخوانید، باید سخت کار کنید، اما به چشم دویدن در یک مسابقهی دو به آن نگاه کنید، سرعت بالایی هست که میتوانید با آن به دویدن ادامه بدهید و سرعت دیگری هم هست که بسیار بالاست و نفس کم میآورید. این دو نوع سرعت را از هم تفکیک کنید.
سادهترین راه برای جدا کردن این دو کار، تنظیم ساعتهای معینی است که به شما اجازه میدهد زمان کافی برای استراحت داشته باشید. مثلا من میتوانم ۵ روز در هفته از ساعت ۸ صبح تا ۶ بعدازظهر به علاوهی یک نصف روز اضافه (البته با زمانهای استراحت) کار کنم و برای چند هفته به این روال پایبند باشم.
توجه کنید چنین برنامهای به معنای آزاد بودن تمام عصرها و روز جمعه (به علاوهی یک نصف روز دیگر) است که در این زمان آزاد میتوانید بیرون بروید، با دوستان خود ملاقات کنید، ورزش کنید یا هر تفریح دیگری انجام دهید.
اگر در حال حاضر سخت درس میخوانید، احساس خستگی میکنید و در تلاش برای تغییر استراتژی هستید، حتی میزان حجم کار شما باید کمتر از این باشد. شاید برای چند روز ابتدایی یا هفتهی اول، عمل کردن به نیمی از برنامه کافی باشد تا برای عملی ساختن کامل آن آمادگی پیدا کنید. اگر در حین دویدن از نفس بیفتید، باید برای مدتی سرعتتان را کم کنید تا بتوانید به سرعت پایدار برسید.
من از استعارهی دویدن استفاده کردم تا توضیح دهم، چرا تنظیم ساعات واقعی مهم است. با این حال، مثال دویدن چندان درست نیست، چون تکالیف ذهنی و فیزیکی اساسا با هم متفاوت هستند. اگر در یک مسابقهی دو باشید و احساس کنید بیش از حد تند میدوید، باید سرعتتان را کم کنید، اما اگر در یک مسابقهی ذهنی باشید و احساس کنید بیش از حد به خود فشار میآورید، بدن با از بین بردن تمرکز این فشار را جبران میکند.
زمانی که تمرکزتان مختل شود، سرعت یادگیری به شکل قابل توجهی کاهش مییابد، اما شما همچنان تلاش زیادی میکنید، یعنی شاید به اندازهی همان فردی که برنامهی معینی برای مطالعه چیده تلاش کنید، اما کمتر یاد بگیرید.
گام بعدی مبارزه با این مشکل، از طریق تبدیل تکالیف منفعلانه به فعالانه است. این کار حتی بیشتر شما را خسته میکند، پس اگر در حال تغییر از یک برنامهی خستهکننده به یک برنامهی ثابت هستید، باید ساعتهای محدودی برای چند روز اول در نظر بگیرید. با این حال، مزیت تکالیف فعالانه این است که شما را به سوی بهرهوری بیشتر در مسیر یادگیری هدایت میکنند.
جدیت یک طیف است؛ بنابراین دو شکل مطالعه که برچسب منفعل یا فعال بخورند، وجود ندارد، بلکه بعضی از تکالیف نسبت به بقیه نیاز به تمرکز و بهرهوری بالاتری دارند.
خودآزمونی یک تکلیف فعال و بازخوانی یادداشتها یک تکلیف منفعل است. تکنیک فاینمن (Feynman) یک تکلیف فعال و مرور سطحی مطالب یک کار منفعل است. یک قانون کلی این است که اگر هیچ نکتهای در روال مطالعهی شما وجود ندارد که بتوانید بفهمید در جایی اشتباه میکنید، این کار فعال نیست. من چند استثناء محدود برای این فهرست در نظر میگیرم که البته بسیار کوچک هستند (بعضی از تکنیکهای حافظه هیچ بازخوردی ندارند، اما از نظر ذهنی مشکل و نسبتا مناسب هستند).
این گام کاملا واضح است: اگر جایی کار میکنید که مزاحمتهایی وجود دارد، حواستان پرت خواهد شد. من مطالعهی زبان چینی (بخشی که نیاز به مکالمه نداشت) را در یک کافه انجام میدادم که به اینترنت دسترسی نداشتم. اگر برای بخشی از کارتان نیاز به اینترنت دارید، از نرمافزارهایی مثل SelfControl استفاده کنید که به وسیلهی آن میتوانید وبسایتهایی غیرمرتبط با کارتان را مسدود کنید، البته اگر کارتان کلا به اینترنت نیاز نداشته باشد، قطعا بهتر است.
موبایل خود را روی حالت بیصدا قرار دهید یا حتی در زمان مطالعه در کنار خودتان نگذارید. جایی بروید که دوستانتان حضور نداشته باشند (البته من مکان مطالعهی زبان چینی را طوری انتخاب کردم که بتوانم تصادفا گفتوگوهایی به زبان چینی داشته باشم که این مورد برای این قانون استثناست).
درست است که نمیخواهید حواستان پرت شود، اما نگران استراحت و ایجاد وقفه نباشید. شکل ایدهآل ایجاد محیطی است که در آن وقفهها خستهکننده باشند (اما همچنان باعث آسایش شوند)؛ بنابراین وسوسه نمیشوید مطالعهی خود را رها کنید. اگر از قبل فعالیتهایی مناسب برای این وقفهها انتخاب کنید، به شما کمک میکند تا کل روز تمرکز خود را حفظ کنید.
در طول چالش کالج ام. آی. تی، من معمولا به پیادهرویهای کوتاه میرفتم یا ۱۵ الی ۲۰ دقیقه در سکوت مینشستم. این وقفهها خوب هستند، چون به شما اجازه میدهند تا به ذهنتان تنفس کوتاهی بدهید و به اندازهی کافی هم کسلکننده هستند که بازگشت به کار اصلی را دشوار نسازند. چرخ زدن در اینترنت، صحبت با دوستان یا بازیهای موبایلی فعالیتهای خوبی برای زمان استراحت نیستند.
تعداد وقفههای من بستگی زیادی به نوع فعالیتی دارد که انجام میدهم. من در حین چالش ام. آی. تی وقفههای زیادی داشتم، چون حفظ تمرکز در مسائل دشوار ریاضی و تکالیف خواندنی طولانی برای بیش از یک ساعت بسیار سخت بود. در طول چالش یادگیری زبان بهندرت به استراحتهای طولانی میرفتم، چون تکالیف دستور زبان یا ساخت واژگان دشواری کمتری دارند.
بهرغم اینکه این روشها را خوب بلدم، اخیرا خودم هم تسلیم وسوسهی مطالعهی بیش از حد شدم. من روال یادگیری زبان را بر حسب غوطهور شدن در آن زبان تنظیم کرده بودم یعنی تقریبا به طور دائم با زبان مورد نظر درگیر بودم. این کار با زبان اسپانیایی جواب داد که در آن، زمان مطالعه در مقایسه با تعاملات کمتر بود، اما برای زبان چینی انتخاب درستی نبود.
مشکل من قانون «انگلیسی ممنوع» (عدم استفاده از زبان انگلیسی بهطور کامل) نبود، بلکه انجام فعالیتهای هر روزهی بیشماری بود که از نظر ذهنی طاقتفرسا بودند: گوش دادن همیشگی به پادکست چینی به جای موسیقی، فقط تماشای تلویزیون و هر رسانهای به زبان چینی و مطالعهی هر روزه به جای ایجاد وقفهای یک روزه در هر هفته. زمانی که متوجه شدم در حال از دست دادن انرژی هستم، یک ارائه به زبان چینی در چند روز آینده داشتم که به شدت درگیرم کرده بود و همین مرا خسته کرد. به خاطر این اشتباه، چند روز برای مطالعهی باکیفیت را از دست دادم و احتمالا کاراییام هم افت کرد.
اما اشتباهات اجتنابناپذیرند و وقتی متوجه شدم که در این دام افتادهام، یک برنامهی مطالعهی جدید طراحی کردم که قوانین بالا را رعایت میکرد و در چند روز ابتدایی سبکتر بود. اکنون من دوباره در مسیر قرار گرفتهام و به حداقل مطالعهی پیشین خود رسیدهام، بدون اینکه خودم را خسته کنم.
گاهی میتوانید در یک برنامهی خستهکننده قرار بگیرید، اما متوجه آن نشوید. این اتفاق زمانی میافتد که شما پیشرفت مناسبی برای رسیدن به هدفتان ندارید (و بیش از حد تعلل میکنید) و احساس میکنید باید بیشتر (و نه کمتر) کار کنید. در این موارد، گاهی دشوار است که تشخیص بدهید عدم توانایی شما در متمرکز ماندن، نشانهای از ساعات کاری بیوقفه است و نه تنبلی.